۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۰۸

الفت به عاشقان سگ آن کو نمی کند
وحشت رم از طبیعت آهو نمی کند

از پاکدامنان نکند حسن اجتناب
گل با صبا مضایقه در بو نمی کند

از سینه هر دلی به بوی تو شد جدا
چون نافه بازگشت به آهو نمی کند

سنگ و گهر یکی است به چشم خداشناس
میزان عدل میل به یک سو نمی کند

در تیغ نیست جوهر اقبال مردمی
کاری که چشم می کند ابرو نمی کند

اقبال روزگار به بخت است و اتفاق
دولت به التماس به کس رو نمی کند

آبش چو نخل بادیه از ابر می رسد
هر کس که التفات به هر جو نمی کند

آب روان به قوت سر چشمه می رود
سالک به پای خویش تکاپو نمی کند

صائب چو حسن قدرت خود را کند عیان
شمشیر کار جنبش ابرو نمی کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.