۲۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۴۴

هر کس که در نماز به روی و ریا رود
بر پشت بام کعبه به کسب هوا رود

بر عشق رهروی که کند عقل اختیار
از خضر بگسلد ز پی نقش پا رود

تا باز می کنند نظر بسته می شود
از هر دری که اهل طلب بینوا رود

این قفل وا شود به کلید شکستگی
هردانه ای که نرم شد از آسیا رود

بینا کسی بود که نهد پا به احتیاط
در وادیی که کوردر او بی عصا رود

خواب غرور لازم ارباب دولت است
کی تیرگی ز سایه بال هما رود

بیرون نرفت سرمه به شستن ز چشم یار
دود از سیاه خانه لیلی کجا رود

نادان شود ز اهل بصیرت به خاکمال
کوتاه دیدگی اگر از توتیا رود

بی مغز را ز جای برد گفتگوی پوچ
کاه سبک عنان ز پی کهربا رود

هر کس هرآنچه یافته زین خاک یافته است
از آستان میکده صائب کجارود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.