هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به موضوعاتی مانند روح، عشق، فنا و بقا، و ارتباط انسان با خدا میپردازد. شاعر از روح به عنوان قصر یاد میکند و بر اهمیت عشق حقیقی و فداکاری در راه آن تأکید میکند. همچنین، به مفاهیمی مانند نور، شمع و پروانه به عنوان نمادهایی از عشق و فداکاری اشاره میشود. متن به این موضوع میپردازد که تنها دلهای شجاع و نورانی میتوانند به حقیقت عشق و معنویت دست یابند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فنا و بقا و ارتباط با خدا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۳۰۲۳
قَصر بُوَد روحِ ما، نی تَلِ ویرانهیی
هَمدَمِ ما یارِ ما، نی دَمِ بیگانهیی
بادیهٔ هایل است راهِ دل و، کِی رَسَد
جُز که دلِ پُردلی، رُستمِ مَردانهیی؟
نی دلِ خَصمْ اَفکَنی، بَلْ دلِ خویش اَفْکَنی
نی دلِ تَن پَروَری، عاشقِ جانانهیی
چون که فرو شُد تَنش، در تَکِ خاکِ لَحَد
رُست درختِ قَبول، از بُنْ چون دانهیی
عاشقِ آن نور کیست، جُز دلِ نورانییی؟
فِتْنهٔ آن شمع چیست، جُز تَنِ پَروانهیی؟
مَسْرَحِ روحُ اللّهْ است، جِلْوهٔ روحُ الْقُدُس
زان که وِرا آفتاب هست عَزَبخانهیی
قَصر بُوَد روحِ ما، نی تَلِ ویرانهیی
هَمدَمِ ما یارِ ما، نی دَمِ بیگانهیی
بادیهٔ هایل است راهِ دل و، کِی رَسَد
جُز که دلِ پُردلی، رُستمِ مَردانهیی؟
نی دلِ خَصمْ اَفکَنی، بَلْ دلِ خویش اَفْکَنی
نی دلِ تَن پَروَری، عاشقِ جانانهیی
چون که فرو شُد تَنش، در تَکِ خاکِ لَحَد
رُست درختِ قَبول، از بُنْ چون دانهیی
عاشقِ آن نور کیست، جُز دلِ نورانییی؟
فِتْنهٔ آن شمع چیست، جُز تَنِ پَروانهیی؟
مَسْرَحِ روحُ اللّهْ است، جِلْوهٔ روحُ الْقُدُس
زان که وِرا آفتاب هست عَزَبخانهیی
هَمدَمِ ما یارِ ما، نی دَمِ بیگانهیی
بادیهٔ هایل است راهِ دل و، کِی رَسَد
جُز که دلِ پُردلی، رُستمِ مَردانهیی؟
نی دلِ خَصمْ اَفکَنی، بَلْ دلِ خویش اَفْکَنی
نی دلِ تَن پَروَری، عاشقِ جانانهیی
چون که فرو شُد تَنش، در تَکِ خاکِ لَحَد
رُست درختِ قَبول، از بُنْ چون دانهیی
عاشقِ آن نور کیست، جُز دلِ نورانییی؟
فِتْنهٔ آن شمع چیست، جُز تَنِ پَروانهیی؟
مَسْرَحِ روحُ اللّهْ است، جِلْوهٔ روحُ الْقُدُس
زان که وِرا آفتاب هست عَزَبخانهیی
قَصر بُوَد روحِ ما، نی تَلِ ویرانهیی
هَمدَمِ ما یارِ ما، نی دَمِ بیگانهیی
بادیهٔ هایل است راهِ دل و، کِی رَسَد
جُز که دلِ پُردلی، رُستمِ مَردانهیی؟
نی دلِ خَصمْ اَفکَنی، بَلْ دلِ خویش اَفْکَنی
نی دلِ تَن پَروَری، عاشقِ جانانهیی
چون که فرو شُد تَنش، در تَکِ خاکِ لَحَد
رُست درختِ قَبول، از بُنْ چون دانهیی
عاشقِ آن نور کیست، جُز دلِ نورانییی؟
فِتْنهٔ آن شمع چیست، جُز تَنِ پَروانهیی؟
مَسْرَحِ روحُ اللّهْ است، جِلْوهٔ روحُ الْقُدُس
زان که وِرا آفتاب هست عَزَبخانهیی
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.