۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۰۷

دل صاف پروای محشر ندارد
که دریاغم از دامن ترندارد

بساز ای خردمند با تیره بختی
که دریا گزیری ز عنبر ندارد

شود تخته مشق هر خاروخس را
چو دریا بزرگی که لنگر ندارد

شود خشک همچون سبو دست آن کس
که باری ز دوش کسی برندارد

ز طعن خسان پاک گوهر نترسد
رگ لعل پروای نشترندارد

دل روشن از انقلاب است ایمن
ز طوفان خطر آب گوهر ندارد

نخواهد سرگرم دستار صائب
که خورشید حاجت به افسر ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.