هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی و بی‌قراری دل خود می‌گوید و بیان می‌کند که راه‌های معنوی و دنیوی به بن‌بست رسیده‌اند. او از بی‌کسی و نبود راهنما شکایت دارد و اشاره می‌کند که حتی عرفان و زهد نیز پاسخگوی دردهایش نیست. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که تنها تکیه‌گاه انسان، خود اوست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، لحن شعر حاوی ناامیدی و تنهایی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۵۰۸

چرا با دل من صفایی ندارد
اگر درد امشب بلایی ندارد

ره کعبه ودیر را قطع کردم
بجز راهزن رهنمایی ندارد

که را می توان شیشه دل شکستن
کدامین بت اینجا خدایی ندارد

سفر می کنی در رکاب جنون کن
خرد در سفر دست و پایی ندارد

علم نیست در حلقه زهدکیشان
کسی کاوعصا و ردایی ندارد

نگیرد دل عارفان نقش هستی
زمین حرم بوریایی ندارد

سپهری است بی آفتاب درخشان
بزرگی که دست سخایی ندارد

ازان است یکدست افکار صائب
که جز دست خودمتکایی ندارد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.