۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۵۳

زِ قیل و قالِ تو گَر خَلْق بو نَبُردَندی
زِ حَسرت و زِ فِراقَت، همه بِمُردَندی

زِ جانِ خویش اگر بویِ تو نیابَنْدی
چو استخوانْ دل و جان را به سگ سِپُردَندی

اگر نه پَرتوِ لُطْفَت بر آب می‌تابید
به جایِ آب، همه زَهرِ ناب خوردَندی

اگر نه جُرعهٔ آن میْ بِریختی بر خاک
سِتارگان زِ چه رو گِردِ خاک گَردَندی؟

گَر آفتابِ اَزَل گَرمی‌یی نَبَخشیدی
تَموز و جُمله نَباتاتِ او فَسُردَندی

مُنَزَّهیّ و دَرآمیختن عَجَب صِفَتی‌ست
دَریغ، پَردهٔ اسرار دَرنَوردَندی

اگر نه پَرده بُدی، رَهْ رُوانِ پنهانی
زِ اَنْبُهی همه پاهایِ ما فَشُردَندی

زِ پَرده‌ها اگر آن روحِ قُدس بِنْمودی
عقول و جانِ بَشَر را بَدَن شِمُردَندی

گَر آن بُدی که تو اندیشه کرده‌یی زِ زَحیر
بُتان و لاله رُخانْ جُمله زار و زَردَندی

چو صورتی نَبُدی خوب، جُز تَصَوّرِ تو
شراب‌هایِ مُرَوَّق زِ دَرد دُردَندی

اگر خَمُش کُنَمی رازِ عشقْ فَهْم شُدی
وَگَر چه خَلْق همه هِند و تُرک و کُردَندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.