۲۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۸۵

سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار
تاکند در وقت فرصت حلقه درگوش بهار

از نگاه اولینم چشم او دیوانه کرد
نشأه جام نخستین است سر جوش بهار

در چمن تا قامت موزون او پیدا نشد
در کشاکش بود از خمیازه آغوش بهار

کی توانستی ز شور عندلیبان خواب کرد؟
از شکوفه گر نبودی پنبه در گوش بهار

خط دمید و همچنان رنگینی حسنش به جاست
درخزان ننشست این گلزار از جوش بهار

صائب از چندین هزاران خرمن امید خلق
دانه بی حاصلی باشد فراموش بهار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.