۲۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۸۷

بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار
تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار

می توان دانست داغ آتشین رخساره ای است
زآتشی کز لاله افتاده است در جان بهار

بهر ایمان باختن هر شبنم گل چشمکی است
دین کجا ماند بجا در کافرستان بهار

کی برآید بوی گل ازعهده خرج نسیم ؟
زود خواهد رفت هوش مابه جولان بهار

از نسیم اولم چون گل گریبان چاک کرد
تا چه گلها بشکفد دیگر ز احسان بهار

تازه رویان توکل فارغند ازفکر رزق
کی شود خالی زبرگ عیش، دامان بهار؟

در فضای سینه ام پر درپر هم بافته است
آه اشک آلود چون ابر پریشان بهار

هست صائب چشم اشک آلود ابر تلخروی
در حقیقت چشم زخم روی خندان بهار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.