هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از مخاطب میپرسد چرا به دنبال یار و رفیق نمیرود، چرا از زندگی لذت نمیبرد و چرا به عشق و معنویت روی نمیآورد. شاعر با استفاده از استعارهها و تمثیلهای مختلف، مخاطب را به تفکر و تغییر رویه دعوت میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تمثیلهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۰۶۱
اگر تو یار نداری، چرا طَلَب نکُنی؟
وَگَر به یار رَسیدی، چرا طَرَب نَکُنی؟
وَگَر رَفیق نسازد، چرا تو او نَشَوی؟
وَگَر رَباب نَنالَد، چراش اَدَب نکُنی؟
وَگَر حِجاب شود مَر تو را ابوجَهْلی
چرا غَزایِ ابوجَهْل و بولَهَب نکُنی؟
به کاهِلی بِنِشینی که این عَجَب کاریست
عَجَب تویی، که هوایِ چُنان عَجَب نکُنی
تو آفتابِ جهانی، چرا سیاه دلی؟
که تا دِگَر هَوَسِ عُقدۀ ذَنَب نکُنی
مِثالِ زَر تو به کوره ازان گرفتاری
که تا دِگَر طَمَعِ کیسۀ ذَهَب نکُنی
چو وَحدت است عَزَبخانۀ یکی گویان
تو روح را زِ جُزِ حَق، چرا عَزَب نکُنی
تو هیچ مَجنون دیدی، که با دو لیلی ساخت؟
چرا هوایِ یکی روی و یک غَبَب نکُنی
شبِ وجودِ تو را در کَمین چُنان ماهی ست
چرا دُعا و مُناجاتِ نیمِ شب نکُنی
اگر چه مَستِ قدیمیّ و نوشرابْ نِهیی
شرابِ حَق نَگُذارد که تو شَغَب نکُنی
شَرابَم آتشِ عشق است و خاصه از کَفِ حَقّ
حَرام باد حَیاتَت، که جانْ حَطَب نکُنی
اگر چه موجِ سُخَن میزَنَد، وَلیک آن بِهْ
که شرحِ آن به دل و جان کُنی، به لَب نکُنی
وَگَر به یار رَسیدی، چرا طَرَب نَکُنی؟
وَگَر رَفیق نسازد، چرا تو او نَشَوی؟
وَگَر رَباب نَنالَد، چراش اَدَب نکُنی؟
وَگَر حِجاب شود مَر تو را ابوجَهْلی
چرا غَزایِ ابوجَهْل و بولَهَب نکُنی؟
به کاهِلی بِنِشینی که این عَجَب کاریست
عَجَب تویی، که هوایِ چُنان عَجَب نکُنی
تو آفتابِ جهانی، چرا سیاه دلی؟
که تا دِگَر هَوَسِ عُقدۀ ذَنَب نکُنی
مِثالِ زَر تو به کوره ازان گرفتاری
که تا دِگَر طَمَعِ کیسۀ ذَهَب نکُنی
چو وَحدت است عَزَبخانۀ یکی گویان
تو روح را زِ جُزِ حَق، چرا عَزَب نکُنی
تو هیچ مَجنون دیدی، که با دو لیلی ساخت؟
چرا هوایِ یکی روی و یک غَبَب نکُنی
شبِ وجودِ تو را در کَمین چُنان ماهی ست
چرا دُعا و مُناجاتِ نیمِ شب نکُنی
اگر چه مَستِ قدیمیّ و نوشرابْ نِهیی
شرابِ حَق نَگُذارد که تو شَغَب نکُنی
شَرابَم آتشِ عشق است و خاصه از کَفِ حَقّ
حَرام باد حَیاتَت، که جانْ حَطَب نکُنی
اگر چه موجِ سُخَن میزَنَد، وَلیک آن بِهْ
که شرحِ آن به دل و جان کُنی، به لَب نکُنی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
۱۰۴۱
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.