هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی بیانگر درد و رنج عشق، غربت و تنهایی است. شاعر از عشق نافرجام، دلشکستگی و بیقراری روح خود میگوید و خود را مانند مرغی غریب میداند که هیچ خانهای جز زیر بال خود ندارد. او از ناصحان سرد و بیتوجهی دنیا شکایت دارد و عشق را ویرانگر دلها میداند. همچنین، اشارهای به بیپروایی معشوق و رنج هوادارانش دارد. در نهایت، شاعر به آرزوی عاشقان و فریبندگی دنیا اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند دلشکستگی و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۴۶۵۸
نخواهد دردمند عشق او میخانه دیگر
که از هر داغ دارد درنظر پیمانه دیگر
پریشان سیر ناقوسی ز دل در آستین دارم
که آوازش برآید هردم از بتخانه دیگر
درین دریای پر شور آن حبابم من، که می سازد
به امید خرابی هر نفس غمخانه دیگر
من آن مرغ غریبم بوستان آفرینش را
که غیر از زیر بال خود ندارم خانه دیگر
ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت
نسیم صبح شد خواب مرا افسانه دیگر
به دل خوردن قناعت کن اگر از اهل دنیایی
که مرغ این قفس جز دل ندارد دانه دیگر
نمی کوشید چندین عشق درویرانی دلها
اگر می داشت آن گنج گهر ویرانه دیگر
ندارد زلف بی پروای او فکر هواداران
و گرنه هر دل صد چاک دارد شانه دیگر
ندارم با یتیمی چون گهر پروایی از غربت
که از تاج شهان هرگوشه دارم خانه دیگر
اگر دست از عنان این دل پرشور بردارم
ز هر مویم چو مجنون سرزند دیوانه دیگر
چنین ویران کند گر خانه ها را شهسوار من
نخواهد ماند غیر از خانه زین خانه دیگر
نمی سوزد چراغ عالم افروزی که من دارم
بغیر از آرزوی عاشقان پروانه دیگر
مخور صائب فریب مردمی از چشم جادویش
که هر کس راکند درخواب از افسانه دیگر
که از هر داغ دارد درنظر پیمانه دیگر
پریشان سیر ناقوسی ز دل در آستین دارم
که آوازش برآید هردم از بتخانه دیگر
درین دریای پر شور آن حبابم من، که می سازد
به امید خرابی هر نفس غمخانه دیگر
من آن مرغ غریبم بوستان آفرینش را
که غیر از زیر بال خود ندارم خانه دیگر
ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت
نسیم صبح شد خواب مرا افسانه دیگر
به دل خوردن قناعت کن اگر از اهل دنیایی
که مرغ این قفس جز دل ندارد دانه دیگر
نمی کوشید چندین عشق درویرانی دلها
اگر می داشت آن گنج گهر ویرانه دیگر
ندارد زلف بی پروای او فکر هواداران
و گرنه هر دل صد چاک دارد شانه دیگر
ندارم با یتیمی چون گهر پروایی از غربت
که از تاج شهان هرگوشه دارم خانه دیگر
اگر دست از عنان این دل پرشور بردارم
ز هر مویم چو مجنون سرزند دیوانه دیگر
چنین ویران کند گر خانه ها را شهسوار من
نخواهد ماند غیر از خانه زین خانه دیگر
نمی سوزد چراغ عالم افروزی که من دارم
بغیر از آرزوی عاشقان پروانه دیگر
مخور صائب فریب مردمی از چشم جادویش
که هر کس راکند درخواب از افسانه دیگر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.