۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۶۹

دوسه روزی است صفای رخ گلپوش بهار
دیده ای آب ده از صبح بناگوش بهار

دانه سوخته از ابر نمی گردد سبز
چه کند بادل افسرده ما جوش بهار؟

دامن پاک حصاری است نکورویان را
سروراسرکشیی نیست از آغوش بهار

موی ژولیده چو دود از سر من باز شود
گرچنین جوش زند مغز من از جوش بهار

چون زند بلبل بی طالع ما بر آهنگ
صدف گوهر سیماب شود گوش بهار

در حبابی چه پر و بال گشاید طوفان ؟
ظرف بلبل چه کند بامی سرجوش بهار؟

چمن از جوش گل و لاله گرانبار شده است
جلوه ای کن که سبکبار شود دوش بهار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.