هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از صائب تبریزی، به زیبایی‌های معشوق و حالات عاشق اشاره دارد. شاعر از زلف سرکش، مژگان و چشم شوخ معشوق سخن می‌گوید و احساسات خود را به تصویر می‌کشد. همچنین، از حیرانی جمال معشوق و بی‌اختیاری عاشق می‌گوید. در پایان، شاعر به پرهیز از آرامش ظاهری و خطرات نهفته در آن هشدار می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و اخلاقی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۷۲۹

ای زلف سرکش تو ز بالا کشید ه تر
مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیده تر

از من مپوش چهره که فردوس تازه روی
شبنم نداشته است ز من پاک دیده تر

حیرانی جمال تو شد انجمن فروز
سیماب را ز آینه کرد آرمیده تر

عاشق چگونه در نظر آرد ترا، که هست
سر تا به پای حسن تو از هم رمیده تر

هر چند آفتاب به هر کوچه ای دوید
رسوایی من است به عالم دویده تر

عاشق کسی بود که چو بی اختیار شد
دارد عنان شرم و ادب را کشیده تر

زنهار پا ز عالم حیرت برون منه
کانجاست آسمان ز زمین آرمیده تر

زندان به روزگار شود دلنشین و ما
هر روز می شویم ز دنیا گزیده تر

شاخ از ثمر خم و بی حاصلی فزود
هر چند بیشتر قد ما شد خمیده تر

در کام مار دم زده، انگشت مارگیر
هرگز نبوده است ز من دل گزیده تر

صائب مقام دام بود خاکهای نرم
پرهیز کن ز هر که بود آرمیده تر
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.