۳۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۲۸

ای زلف و خط و خال تو از هم کشنده تر
مژگان ز چشم و چشم زابرو زننده تر

ابرویی از کمان قضا راست خانه تر
مژگانی از خدنگ حوادث رسنده تر

مجنون که بود قافله سالار وحشیان
هرگز نداشت ا زتو غزالی رمنده تر

مپسند ناامید مرا از شمیم خویش
ای بوی نافه تو زآهو دونده تر

در وادیی که عشق مرا جلوه می دهد
خارش بود ز پنجه شیران درنده تر

در باغ روزگار ندیده است هیچ کس
یک شاخ میوه دار ز من سر فکنده تر

صائب چرا شکایت دزدان کند کسی ؟
جایی که هست شحنه زدزدان برنده تر!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.