۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۳۹

سرمایه جنون ز نسیم بهار گیر
داغت اگر کمی کند از لاله زار گیر

داغی که نیست سکه ناسور بر رخش
بی اعتبارتر ز زر کم عیار گیر

باد مراد رفت به طوفان نیستی
ای کشتی شکسته ز دریاکنار گیر

دیدی چگونه زد به زمین آفتاب را
از گردش زمانه دون اعتبار گیر

ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق
هم رقص نیستی شو و دست شرارگیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.