۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۱۱

منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز
در بیضه بود ناله من آشیانه سوز

ای بخت، چشم باز کن این بزم راببین
ماییم و آن نگار وشراب بهانه سوز

از چشم او مدار تمنای مردمی
هرگز که دید مردمی از مست خانه سوز

خاکسترش به دامن صرصر گره زند
بر طور اگر نظر فکند حسن خانه سوز

بلبل دگر به شعله آواز من کجاست ؟
گلبانگ من چو برق بود آشیانه سوز

صائب به قطع این غزل تازه تا رسید
آتش چکاند از مژه کلک زبانه سوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.