۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۸۰

تو نورِ دیدهٔ جان، یا دو دیدهٔ مایی
که شُعلهْ شُعله به نورِ بَصَر دَراَفْزایی

تو آفتاب و دِلَم هَمچو سایه در پِیِ تو
دو چَشمْ در تو نَهاده‌ست و گشته هرجایی

ازان زمان که چو نِی بَسته‌اَم کَمَر پیشَت
حَرارتی‌ست درونِ دل از شِکَرخایی

زِ کانِ لُطفِ تو نَقْد است عیش و عشرتِ ما
نِیَم به دولتِ عشقِ لبِ تو فردایی

به ذاتِ پاکِ خداوند، کَزْ تو دُزدیده ست
هر آنچه آبِ حیات است، روحْ اَفْزایی

زِ جویِ حُسنِ تو خوبان، سَبو سَبو بُرده
به تشنگانِ رَهِ عشقْ کرده سَقّایی

زِهی سَعادتِ آن تشنگان، که بویْ بَرَند
به اصلِ چَشمهٔ آبِ خوشِ مُصَفّایی

سَبویِ صورت‌ها را به سنگ بَرنَزَنند
خورَند آبِ حَیاتِ تو را زِ بالایی

خَدیوْ مَفْخَرِ تبریز، شَمسِ دینِ به حَق
دو صد مُراد بَرآری، چُنین چو بازآیی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.