هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از رهایی از خود و هستی و رسیدن به عشق الهی سخن می‌گوید. او از فقر و وارستگی از دنیا و رسیدن به حقیقت وجود از طریق عشق به شمس تبریز صحبت می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. مفاهیمی مانند رهایی از خود، وارستگی از دنیا و عشق الهی برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است پیچیده و ناملموس باشد.

غزل شمارهٔ ۳۰۸۲

رَهید جانِ دُوُم، از خودیّ و از هستی
شُده‌ست صیدِ شَهَنْشاهِ خویش، در مَستی

زِهی وجود که جان یافت درعَدَم، ناگاه
زِهی بُلند که جان گشت، در چُنین پَستی

دُرُست گشت مرا، آنچه من ندانستم
چو در دُرُستی ای مَهْ، مرا تو بِشْکَستی

چو گشت عشقِ تو فَصّاد و اَکْحَلَم بِگُشاد
چو خونْ بِجَستَم از تَن، زِهی سَبُک دَستی

طَبیبِ فقر بِجَست و گرفت گوشِ دِلَم
که مُژده دِهْ، که زِ رنجِ وجود، وارَسْتی

زِ شَمسِ تبریز این جِنْس‌ها بِخَر، بِفُروش
نه بَحْر را تو زَبونی، نه بَستۀ شَستی

زِ اِنْتِظار رَهیدی، که کِی صَبا بِوَزَد
زِ نَقْدهاش چو آن کیسه، بر کَمَر بَستی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.