هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و درد ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از نگاه معشوق به عنوان تیری که جانش را می‌رباید یاد می‌کند و از بی‌توجهی معشوق به عشقش شکایت دارد. او از تشبیه‌های زیبایی مانند بلبل و گل برای بیان احساساتش استفاده می‌کند و به یکرنگی عشق و آتش اشاره می‌کند که رازهایش را آشکار می‌سازد. در نهایت، شاعر خود را مرغی گرفتار در دام زلف معشوق می‌داند که از شوق این گرفتاری، پرواز را از یاد برده است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و شناخت ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۹۳۷

اگر صیدی برد جان از نگاه ناوک اندازش
به یک انداز آرد درکمند خویش آوازش

بت خوش نغمه من قدر عاشق رانمی داند
که دارد عندلیب خانه زاری همچو آوازش

به شکر خنده آن لب چراایمان نیارد گل؟
که پرورده است عمری درکنار خویش اعجازش

چه یکرنگی است با هم عشق عالمسوز وآتش را
که رسواتر شود از پرده پوشی خرده رازش

به دام زلف کافر کیش اوصائب من آن مرغم
که از ذوق گرفتاری ز خاطر رفت پروازش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.