۱۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۵۴

به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش
گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش

اگر ذوق تماشای خودآن مغرور دریابد
که می آرد دگر از خانه آیینه بیرونش ؟

در آن وادی که من چون سیل فارغبال میگردم
ز چشم آهوان دایم نظر بندست مجنونش

دگر عاشق به شیرین کاری صنعت چه دل بندد؟
که شیرین دهان تیشه فرهاد ازخونش

چنان قالب تهی کرده است صائب ازتماشایش
که همچون صبح صادق برسفیدی می زند خونش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.