هوش مصنوعی:
این شعر از مولانا جلالالدین رومی، به مسافری خطاب شده است که از رنجهای جهان و مردم میپرسد. شاعر از او میپرسد که چگونه با دشمنان و بیگانگان کنار میآید و چگونه از خطرات و مکرها دوری میکند. همچنین، از او میپرسد که چگونه با بیوفاییها و ترس از مرگ مواجه میشود. شعر به مفاهیم عمیقی مانند رنج، وفا، مرگ و زندگی میپردازد.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که برای درک کامل آن، نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند مرگ، رنج و بیوفایی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار یا نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۳۰۹۴
بگو به جانِ مُسافر زِ رَنجها چونی؟
زِ رنجهایِ جهان و زِ رنجِ ما چونی؟
تو هَمچو عیسی و اَنْدیشهها جُهودانَند
زِ مَکْر و فِعْلِ جُهودان، بگو مرا چونی؟
زِ دُشمنان و زِ بیگانگان، زیانَت نیست
که از دو چشمِ تو دورَند، زآشْنا چونی؟
اَیا کسی که خوشی، با وَفا و صُحبَتِ خَلْق
بِپُرسَمَت، زِ وَفاهایِ بیوَفا چونی؟
تو هَمچو مُرغْ زِ بازِ اَجَلْ گُریزانی
زِ تَرس و جَهْدِ پَریدن، دَرین هوا چونی؟
اَجَل حَیاتِ تو است اَرْ چه صورتَش مرگ است
اگر نه غافلی از وِیْ، گُریزپا چونی؟
زِ رنجهایِ جهان و زِ رنجِ ما چونی؟
تو هَمچو عیسی و اَنْدیشهها جُهودانَند
زِ مَکْر و فِعْلِ جُهودان، بگو مرا چونی؟
زِ دُشمنان و زِ بیگانگان، زیانَت نیست
که از دو چشمِ تو دورَند، زآشْنا چونی؟
اَیا کسی که خوشی، با وَفا و صُحبَتِ خَلْق
بِپُرسَمَت، زِ وَفاهایِ بیوَفا چونی؟
تو هَمچو مُرغْ زِ بازِ اَجَلْ گُریزانی
زِ تَرس و جَهْدِ پَریدن، دَرین هوا چونی؟
اَجَل حَیاتِ تو است اَرْ چه صورتَش مرگ است
اگر نه غافلی از وِیْ، گُریزپا چونی؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.