۲۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۹۴

بگو به جانِ مُسافر زِ رَنج‌ها چونی؟
زِ رنج‌هایِ جهان و زِ رنجِ ما چونی؟

تو هَمچو عیسی و اَنْدیشه‌ها جُهودانَند
زِ مَکْر و فِعْلِ جُهودان، بگو مرا چونی؟

زِ دُشمنان و زِ بیگانگان، زیانَت نیست
که از دو چشمِ تو دورَند، زآشْنا چونی؟

اَیا کسی که خوشی، با وَفا و صُحبَتِ خَلْق
بِپُرسَمَت، زِ وَفاهایِ بی‌وَفا چونی؟

تو هَمچو مُرغْ زِ بازِ اَجَلْ گُریزانی
زِ تَرس و جَهْدِ پَریدن، دَرین هوا چونی؟

اَجَل حَیاتِ تو است اَرْ چه صورتَش مرگ است
اگر نه غافلی از وِیْ، گُریزپا چونی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.