۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۸۷

سرو گلزار بهشت است قد دلجویش
لاله باغ تجلی است رخ نیکویش

من که از رشک دل روشن خود می سوزم
چون ببینم که شود آینه همزانویش ؟

بخیه راز نهان جوهر شمشیر شده است
بس که شد آینه پردا(ز د)لم ازبویش

خانه اش گر شود از موج حوادث ویران
صائب آن نیست که لنگر بکند ازکویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.