هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات شاعر درباره غفلت و بیهوشی ناشی از نعره‌های مستانه است. شاعر از خواب گران‌سنگ خود که تحت تأثیر افسانه‌هایش قرار گرفته، سخن می‌گوید. همچنین، او از بی‌توجهی به گوهرهای ارزشمند زندگی و گذر سریع عمر مانند باد شکایت دارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که سخنان خودش باعث غفلت او شده‌اند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۹۹۶

کرد بیهوش مرا نعره مستانه خویش
خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش

بحر و کان را کف افسوس کند بی برگی
گر به بازار برم گوهر یکدانه خویش

از شبیخون نسیم سحر ایمن می بود
شمع می کرد اگر رحم به پروانه خویش

وقت آن خوش که درین دایره همچون پرگار
ازسویدای دل خویش کند دانه خویش

عمر چون باد به تعجیل ازان می گذرد
که تو غافل کنی از کاه جدا دانه خویش

باعث غفلت من شد سخن من صائب
خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.