۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۵۲

گر این چنین چکد می گلرنگ ازلبش
جام پراز شراب شود طوق غبغبش

میگون لبی که سوخت مرا درخمار می
پیمانه برنگشته تهی هرگز ازلبش

در چشم خاک راه نشینان انتظار
کار هلال عید کند نعل مرکبش

چون سرو،قمریان همه گردن کشیده اند
در آرزوی طوق گلوسوز غبغبش

در سینه دل به زلف تو گردد طفل شوخ
در کوچه است اگر چه بود جا به مکتبش

سرچشمه ای که ریشه به دریا رسانده است
از جوش تشنگان نشود تنگ مشربش

راه سخن به سایل مبرم نمی دهند
رحم است برکسی که برآرند مطلبش

صائب به خون دل نزند کاسه،چون کند ؟
هرکس که نیست دست به جام لبالبش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.