۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۸۲

شد سرمه سویدای دل از نور جمالش
ای وای اگر تیغ کشد برق جلالش

چون مور، دل خام طمع بال برآورد
تا شد زته زلف عیان دانه خالش

خط بر سر رعنایی شمشاد کشیده است
هر چند که بیش از الفی نیست نهالش

چون آینه آن کس که ز صاحب نظران شد
درکوچه و بازار بود صحبت حالش

در پوست نگنجد گل از اندیشه شادی
غافل که شکرخند بود صبح زوالش

رنگین سخن آن به که بسازد به خموشی
طاوس همان به که نبیند پروبالش

چون بر سر گفتار رود خامه صائب
دیوانه شود بوی گل از لطف مقالش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.