۲۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۱۰

محبت تو ز دل داد پیچ و تاب عوض
گرفت خاک سیه،داد مشک ناب عوض

ستاره ای به دل از داغ عشق او دارم
که نه به ماه کنم نه به آفتاب عوض

به نور عقل درین انجمن کسی بیناست
که کرد دولت بیدار را به خواب عوض

شدم خراب زبیم خراج،ازین غافل
که گنج می طلبند از من خراب عوض

متاع دل به کسی داده ام که خرسندم
ز بد معاملگی گر دهد حساب عوض

که می خورد به می ناب، زهد خشک مرا؟
که با محیط گهر می کند سراب عوض ؟

بهشت نقد شود رزق خوش معامله ای
که می فروشد و گیرد زمن کتاب عوض

مگر به عشق دل خویش خوش کنم صائب
و گرنه عمر ندارد به هیچ باب عوض
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.