۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۸۷

نتوان به پای سعی رسیدن به طور عشق
خوابیده تر ز زلف بود راه دور عشق

دست ستیزه در کمر بیستون کند
درهر سری که هست می تازه زور عشق

از ظلمت وجود که می برد ره برون ؟
گر شمع پیش پای نمی داشت نور عشق

سیری ز شغل عشق ندارند عاشقان
چون آب شور تشنگی افزاست شور عشق

گر جای خار نشتر الماس سر زند
صائب قد نمی کشد ازراه دورعشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.