۲۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۱۱

بر من مریز اشک ترحم به زیر خاک
آن دانه نیستم که شوم گم به زیر خاک

از دل به مرگ شورمحبت نمی رود
جوش نشاط می زند این خم به زیر خاک

سر سبزی بهار نیرزد به برگریز
خوش وقت دانه ای که شود گم به زیر خاک

دامان خاک کلبه بزار گشته است
مانده است بس که دامن مردم به زیر خاک

درروی خاک گرسنه ای رابگیردست
ازخنده لب مبند چو گندم به زیر خاک

چون سرمه خوردگان نفس خاک تیره است
شد سرمه بس که دیده مردم به زیر خاک

گل می کند زباده گلرنگ زهر خصم
چون دربهار ماند گژدم به زیر خاک ؟

ازدانه های آبله صائب سبکروان
چون مور می کنند تنعم به زیر خاک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.