۱۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۳۰

آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ
از جوش لاله شیشه پرباده گشت سنگ

از بس کشید ابر به برتنگ باغ را
میدان خنده بردهن غنچه گشت تنگ

باغ از بنفشه رخسار یوسف است
گردیده از تپانچه اخوان کبود رنگ

بتخانه فرنگ کن از باده مغز را
اکنون که گشت روی زمین صورت فرنگ

مطرب چه حاجت است کسی را که می زند
بر سنگ خاره شیشه ناموس بی درنگ

چون سرو می کند به نظر جلوه گردباد
از بس زدود دامن صحرا ز سینه زنگ

صائب درین دو هفته که گل جوش می زند
چون داغ لاله باده لعلی مده ز چنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.