۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۷۲

ز خلوت برنمی آیی چه حاصل
به چشم تر نمی آیی چه حاصل

ندارد حسن منظر بهتر از چشم
به این منظر نمی آیی چه حاصل

سرآمد زندگانی و تو بیرحم
مرا بر سر نمی آیی چه حاصل

تو چون قمری مرا ای سرو آزاد
به زیر پر نمی آیی چه حاصل

می نابی ولی از خلوت خم
چو در ساغر نمی آیی چه حاصل

ز آغوش صدف از شرم بیرون
تو چون گوهر نمی آیی چه حاصل

ز پیوندست هر نخلی برومند
به عاشق درنمی آیی چه حاصل

به صد مینای می از پرده شرم
تو ظالم برنمی آیی چه حاصل

گرفتم با تو عالم برنیاید
تو با خود برنمی آیی چه حاصل

برون از تخته بند جسم چون تیغ
تو بیجوهر نمی آیی چه حاصل

گرفتم عمر صائب باز گردید
تو چون کافر نمی آیی چه حاصل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.