هوش مصنوعی: شاعر در این متن از جدایی ظاهری از دریا (منبع اصلی) سخن می‌گوید، اما در باطن به آن پیوسته است. او از بی‌توجهی‌های جهان به خود شکایت دارد و عشق و جنون را بر عقل ترجیح می‌دهد. شاعر احساس می‌کند که دیگران در جستجوی آشنایان خود گم شده‌اند، اما او به خود پیوسته است. او از سختی‌های زندگی و ناملایمات می‌گوید و با وجود دردها، هرگز از طلب دست نکشیده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۲۸۰

گر چه از دریا به ظاهر چون گهر بگسسته ام
ازره پنهان به آن روشن روان پیوسته ام

در سرانجام جهان از بی دماغیهای من
می توان دانست دل بر جای دیگر بسته ام

چون شود مانع مرا از سیر زنجیر جنون
من که از بند فرنگ عقل بیرون جسته ام

آشنا جویان عالم خویش را گم کرده اند
فارغم از آشنایان تا به خود پیوسته ام

در شکست کشتی من موج خونخواری شده است
هر لب نانی که بر خوان فلک بشکسته ام

گر چه عالم منتظم از فکر باریک من است
درنظر بیقدرتر از رشته گلدسته ام

بگذرانم چون سلام آشنایی را ز خود
از دهان شیر پندارم مسلم جسته ام

می شمارد عشق صائب از تن آسانان مرا
گر چه از درد طلب هرگز ز پا ننشسته ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.