۱۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۹۸

این منم در دست زلف یار را پیچیده ام
در سخن آن شکرین گفتار را پیچیده ام

تن به خوی آتشین لاله رویان داده ام
در حریر شعله این طومار را پیچیده ام

سر اگر خواهند ازمن بی تامل می دهم
بهر وا کردن من این دستار را پیچیده ام

عاجزم در باز کردنهای آن بند قبا
من که قفل صد در گلزار را پیچیده ام

چون نفس صائب نیاید سرمه آلود از جگر
کم عنان آه آتشبار را پیچیده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.