هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از رضایت به قضای الهی، تسلیم در برابر خالق، و ستایش از زیباییهای آفرینش سخن میگوید. همچنین، مفاهیمی مانند عشق الهی، رهایی از اندیشههای دنیوی، و رسیدن به حقیقت وجودی مطرح شده است. شاعر از ساقی (نماد عشق و بخشش) درخواست میکند تا با شراب معنوی، جان و دل را از نگرانیها رها کند و به سوی حقیقت رهنمون شود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات و مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۳۱۲۹
رَضیتُ بِما قَسَمَ اللّهُ لی
وَ فَوَّضْتُ اَمْریْ اِلیٰ خالِقی
لَقَدْ اَحْسَنَ اللّهُ فیما مَضیٰ
کَذالِکَ یُحْسِنُ فیما بَقی
اَیا ساقیِ جانِ هر مُتَّقی
بِگَردان چو مَردان، میراوَقی
بِخَر جان و دل را زِ اَنْدیشهها
که بر جانها حاکِمِ مُطْلَقی
بهشتِ رُخَت گَر تَجَلّی کُند
نه دوزخ بِمانَد، نه در وِیْ شَقی
اگر تو گُریزی زِ ما، سابِقی
وَرْ از تو گُریزیم، تولا حِقی
میانِ شب و روزْ فَرقی نَمانْد
چو ماهَت نه غربیست، نی مَشرقی
به صد لابه مَخْمور را میْ دَهی
کِه دیدهست ساقی بِدین مُشفِقی؟
شرابِ سُخَن بَخشِ رَقّاص کُن
که گَردد کُلوخ از تَفَش مَنْطِقی
چو حَق گول جُستهست و قَلْبِ سَلیم
دِلا زیرکی میکُنی؟ اَحْمَقی
زِ فِکْرَت دل و جان گَر آرام داشت
چرا رفت در سُکر و در موسِقی؟
تو تنها چرایی، اگر خوش خویی؟
تو عَذرا چرایی، اگر وامِقی؟
جُعَل وَش زِ گُل خویشتن دَر کَشی
هَمان چِرک میکَش، بِدان لایِقی
همه خارکَش دان، اگر پادشاست
به جُز خارْ خار و غَمِ عاشقی
خَمُش کُن، بِبین حَقّ را فَتْحِ باب
چه در فِکْرَتِ نُکتهٔ مُغْلَقی؟
وَ فَوَّضْتُ اَمْریْ اِلیٰ خالِقی
لَقَدْ اَحْسَنَ اللّهُ فیما مَضیٰ
کَذالِکَ یُحْسِنُ فیما بَقی
اَیا ساقیِ جانِ هر مُتَّقی
بِگَردان چو مَردان، میراوَقی
بِخَر جان و دل را زِ اَنْدیشهها
که بر جانها حاکِمِ مُطْلَقی
بهشتِ رُخَت گَر تَجَلّی کُند
نه دوزخ بِمانَد، نه در وِیْ شَقی
اگر تو گُریزی زِ ما، سابِقی
وَرْ از تو گُریزیم، تولا حِقی
میانِ شب و روزْ فَرقی نَمانْد
چو ماهَت نه غربیست، نی مَشرقی
به صد لابه مَخْمور را میْ دَهی
کِه دیدهست ساقی بِدین مُشفِقی؟
شرابِ سُخَن بَخشِ رَقّاص کُن
که گَردد کُلوخ از تَفَش مَنْطِقی
چو حَق گول جُستهست و قَلْبِ سَلیم
دِلا زیرکی میکُنی؟ اَحْمَقی
زِ فِکْرَت دل و جان گَر آرام داشت
چرا رفت در سُکر و در موسِقی؟
تو تنها چرایی، اگر خوش خویی؟
تو عَذرا چرایی، اگر وامِقی؟
جُعَل وَش زِ گُل خویشتن دَر کَشی
هَمان چِرک میکَش، بِدان لایِقی
همه خارکَش دان، اگر پادشاست
به جُز خارْ خار و غَمِ عاشقی
خَمُش کُن، بِبین حَقّ را فَتْحِ باب
چه در فِکْرَتِ نُکتهٔ مُغْلَقی؟
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.