هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات عمیق خود مانند عشق، رنج، شرم و آرزوها سخن می‌گوید. او از آیینه به عنوان نمادی از صداقت و سادگی یاد می‌کند و از روزگارانی سخن می‌گوید که پر از رنج و شور بوده است. همچنین، از آرزوهای برآورده نشده و حسرت‌هایش می‌گوید و خود را در میان تضادها و تناقض‌های زندگی توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژه‌ها و مفاهیم مانند رنج، شرم و حسرت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۳۳۷

شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم
طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم

شرح می دادم به آن لب تلخکامیهای خویش
راه حرفی همچو طوطی پیش شکر داشتم

بر لب سر چشمه کوثر ز روی شرمگین
سینه ای سوزانتر از صحرای محشرداشتم

آن که در گردنکشی مینای می را داغ داشت
تا سحر لب بر لب او همچو ساغر داشتم

نعل وارون دوربینان را حصار آهن است
دل به جایی و نظر بر جای دیگر داشتم

سادگی آیینه ام را شد حصار عافیت
روزیم خون بود تا چون تیغ جوهر داشتم

زنده ام فکر عمارت کرد چون قارون به خاک
یاد ایامی که خشتی در ته سر داشتم

در گرفتاری همان بودم گرفتاری طلب
در قفس بودم نظر بردام دیگر داشتم

تا سر شوریده ام از داغ سودا گرم بود
چون مسیحا چتر از خورشید بر سر داشتم

تشنه چشمی چون صدف مهر ازدهانم بر گرفت
ورنه من در پرده تبخاله کوثر داشتم

در محیط آفرینش از سخنهای گزاف
لال بودم چون صدف با آن که گوهر داشتم

نیست صائب آتشین گفتاری من این زمان
آتشی در سینه دایم همچو مجمر داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.