هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات و تجربیات خود در مواجهه با عشق، طبیعت و زندگی شهری می‌گوید. او از تنهایی، سرگردانی و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید و با استفاده از تصاویر زیبا مانند موج، سیلاب و بلبل، احساسات درونی خود را بیان می‌کند. همچنین، او به شکست‌ها و ناکامی‌های خود اشاره کرده و از زندگی در شهر و طبیعت تجربه‌هایی را بازگو می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی نیاز به درک ادبی نسبتاً بالایی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۳۹۵

چند روزی از در میخانه سروا می زنم
پشت دستی بر قدح، سنگی به مینا می زنم

چند در گرداب سرگردان بگردم چون حباب
می کشم چون موج میدان و به دریا می زنم

بر نمی تابد غبار کلفتم آغوش شهر
می شوم سیلاب و بر دامان صحرا می زنم

بلبلم اما می گلرنگ معشوق من است
قمریم اما نوا بر سرو مینا می زنم

خویش را مرغابیان اشک برمژگان زنند
من کجا مژگان به هم بهر تماشا می زنم

حسن او در دیده خورشید مژگان را گداخت
من همان از سادگی فال تماشا می زنم

شیشه ای کز غمزه خوبان دلش نازکترست
از جنون من دمبدم بر سنگ خارا می زنم

من که جان بخشی چو خضر شیشه دارم در بغل
خنده قهقه بر اعجاز مسیحا می زنم

می فتد هر روز در کارش شکست تازه ای
من ز سودای سر زلفی که سر وا می زنم

عمرها صائب به شهر عقل بودم کوچه بند
مدتی هم با غزالان سر به صحرا می زنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.