هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق، جنون، و رازهای هستی سخن می‌گوید. شاعر خود را مجنون، عاشق، و بخشی از طبیعت و عالم هستی می‌داند. او از عشق، فریب، و رازهای آسمان و زمین می‌گوید و خود را در همه‌چیز حاضر می‌بیند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۵۴۲۵

می شود پرشور هروادی که مجنونش منم
وقت ملکی خوش که در صحرا وهامونش منم

از دم تیغ است پشت تیغ بی آزارتر
هرکه می گرداند از من روی ممنونش منم

می شود چون غنچه کار دل به خون خوردن تمام
نیست هرکس تشنه خون تشنه خونش منم

هرکه کرد ادراک من دریافت راز چرخ را
آسمان سر بسته مکتوبی است مضمونش منم

زاهل همت کم شود خمخانه گردون تهی
گر فلاطون رفت از عالم فلاطونش منم

عشق خوش دارد مرا بهر فریب دیگران
پیش پای ساده لوحی نعل وارونش منم

چارباغ عالم از طبع روانم تازه است
دجله و نیل و فرات ورود جیحونش منم

نیستم شرمنده حرفی چه جای بوسه ای
گرچه عمری شد اسیر لعل میگونش منم

می خورم دانسته بازی از فریب وعده اش
ورنه از پی بردگان نعل وارونش منم

ناله من می رسد صائب به آن عشرت سر
گربه ظاهر دور از بزم همایونش منم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.