۲۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۲۰

نبرد از سینه جام باده گلرنگ زنگارم
هلال منخسف شد صیقل از آیینه تارم

نهفتم در رگ جان کفر را چون شمع، ازین غافل
که خواهد از گریبان سر برون آورد زنارم

به زور بردباریها به خود هموار می سازم
درشتی می کند چون آسیا هر کس که در کارم

به آب روی خود از گوهرم قانع درین دریا
رهین منت خود گو مکن ابرگهر بارم

از آن هر روز آب گوهر من بیش می گردد
که گردد آب از شرم تهیدستی خریدارم

کنم در نوبهاران صرف برگ و بار خود صائب
خزان را نیست رنگ از باددستیها زگلزارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.