۱۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۲۶

پریشان خاطری آماده از صد رهگذر دارد
صف آهی چو مژگان متصل پیش نظر دارم

به هر جا جلوه گر گردی نه ای از چشم من غایب
که چشم انتظار از نفش پا در هرگذر دارم

ز شوخی می شود از دیده حیران من غایب
اگر صد نسخه زان رخسار، چون آیینه بردارم

نفس در سینه برق سبک جولان گره گردد
اگر بیرون دهم خاری که پنهان در جگر دارم

مرا بگذار با خار ملامت ای سلامت رو
که من بی خار هیهات است پا از جای بردارم

عجب دارم درین دریا به فریادم رسید گوشی
که من گوش صدفها را گرانبار از گهر دارم

به همواری مشو از بحر لنگر دار من ایمن
که تیغ آبدار موج در زیر سپر دارم

چو ماهی گر چه در ظاهر گرفتندم به سیم و زر
ز هر فلسی نهان در پوست چندین نیشتر دارم

به خورشید درختان می رسم چون قطره شبنم
اگر صائب زوری گلعذاران چشم بردارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.