۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۴۶

اگر چه دورم از درگاه راه یاربی دارم
ندارم هیچ اگر در دست دامان شبی دارم

ندارم در بساط آسمان گر اختر سعدی
ز داغ ناامیدی سینه پر کوکبی دارم

شوم با خار و گل یکرنگ ناسازی نمی دانم
درین گلزار چون شبنم دل خوش مشربی دارم

ز دامان اجابت باد کوته دست امیدم
بغیر از ترک مطلب در دعا گر مطلبی دارم

ز فریاد گلو سوزم چو نی معلوم می گردد
که پیوند نهانی بابت شکر لبی دارم

از آن گوی سعادت در خم چوگان من رقصد
که در مد نظر دایم ترنج غبغبی دارم

نباشد چون مسلسل ناله درد آشنای من
که من در دست چون زلف دراز او شبی دارم

مزاج نازک دلدار را فهمیده ام صائب
به انداز زمین بوسش زبرگ گل لبی دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.