۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۸۸

ز تیغش خونبهای دل به صد امید می خواهم
چه گستاخم که خون شبنم از خورشید می خواهم

به صد لب چون نخندد بخت بر امید نایابم؟
نبات از سرو می جویم، ثمر از بید می خواهم

چو شبنم صاف از قید تعلق کرده ام خود را
همین روی دلی از پرتو خورشید می خواهم

به من تکلیف آب زندگی کردن، بود کشتن
ترا ای خضر در قید جهان جاوید می خواهم

سرو برگ شکفتن نیست همچون غنچه ام صائب
دلی از واشدن پیکان صفت نومید می خواهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.