هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که با وجود ناکامیها و سختیها، همچنان به عشق و زیباییهای معشوقش وفادار است. او از گلهایی میگوید که با وجود موانع و خارها، از دل تاریکیها و دوریها میچیند و عشقش را با ادب و حیا بیان میکند. شاعر از دردها و بلاها به عنوان بخشی از مسیر عشق یاد میکند و با دیدی مثبت به زندگی نگاه میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعارهها و اصطلاحات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۵۵۸۷
ز ناکامی گل از همصحبتان یار می چینم
گلی کز یار باید چیدن از اغیار می چینم
گل از نظاره آن آتشین رخسار می چینم
زبخت سبز از آتش گل بی خار می چینم
گلی کز حسن روزافزون آن دلدار می چینم
به جای خویشتن باشد اگر صد بار می چینم
ادب پرورده عشقم ندارد دست گستاخی
به چشم پاک، گل از عارض دلدار می چینم
ز رنگ آمیزی شرم و حیا در هر نگاهی من
هزاران رنگ گل زان آتشین رخسار می چینم
ز یک گل گر چه ممکن نیست چندین گل چیدن
من از روی حجاب آلود آن دلدار می چینم
گر از سنگین دلی بر روی من در باغبان بندد
ز چشم دوربین گل از در و دیوار می چینم
مروت نیست رو گرداندن از چشم من حیران
که من درد و بلا زان نرگس بیمار می چینم
ز ناشایستگی در آستینم می شود پنهان
گل خورشید اگر از بهر آن دستار می چینم
گلی کز بوستان چون بلبلان زین پیش می چیدم
زیکرنگی کنون از غنچه منقار می چینم
به کام خضر آب زندگی را تلخ می سازد
گل زخمی که من زان تیغ بی زنهار می چینم
ز خارستان دنیا نیست بر خاطر مرا زخمی
که از باریک بینی گل ز نیش خار می چینم
همان ریزند خار از ناسپاسیها به چشم من
به مژگان گر چه از راه عزیزان خار می چینم
چنان ترسیده است از عقده دلبستگی چشمم
که بیش از خار، دامن از گل بی خار می چینم
به نعل واژگون نتوان مرا گمراه گرداندن
گل تسبیح من از حلقه ز نار می چینم
از آن سالم بود چون گردباد از سنگ پای من
که با این سرکشی از راه مردم خار می چینم
زقرب گل نصیب دیده شبنم نمی گردد
گلی کز دور من از رخنه دیوار می چینم
سحر گل می کند چون آفتاب از جبهه ای صائب
دل شب هر گلی کز عالم انوار می چینم
که دارد حسن عالمگیر دلدار مرا صائب؟
به هر جانب که رو آرم گل از دیدار می چینم
گلی کز یار باید چیدن از اغیار می چینم
گل از نظاره آن آتشین رخسار می چینم
زبخت سبز از آتش گل بی خار می چینم
گلی کز حسن روزافزون آن دلدار می چینم
به جای خویشتن باشد اگر صد بار می چینم
ادب پرورده عشقم ندارد دست گستاخی
به چشم پاک، گل از عارض دلدار می چینم
ز رنگ آمیزی شرم و حیا در هر نگاهی من
هزاران رنگ گل زان آتشین رخسار می چینم
ز یک گل گر چه ممکن نیست چندین گل چیدن
من از روی حجاب آلود آن دلدار می چینم
گر از سنگین دلی بر روی من در باغبان بندد
ز چشم دوربین گل از در و دیوار می چینم
مروت نیست رو گرداندن از چشم من حیران
که من درد و بلا زان نرگس بیمار می چینم
ز ناشایستگی در آستینم می شود پنهان
گل خورشید اگر از بهر آن دستار می چینم
گلی کز بوستان چون بلبلان زین پیش می چیدم
زیکرنگی کنون از غنچه منقار می چینم
به کام خضر آب زندگی را تلخ می سازد
گل زخمی که من زان تیغ بی زنهار می چینم
ز خارستان دنیا نیست بر خاطر مرا زخمی
که از باریک بینی گل ز نیش خار می چینم
همان ریزند خار از ناسپاسیها به چشم من
به مژگان گر چه از راه عزیزان خار می چینم
چنان ترسیده است از عقده دلبستگی چشمم
که بیش از خار، دامن از گل بی خار می چینم
به نعل واژگون نتوان مرا گمراه گرداندن
گل تسبیح من از حلقه ز نار می چینم
از آن سالم بود چون گردباد از سنگ پای من
که با این سرکشی از راه مردم خار می چینم
زقرب گل نصیب دیده شبنم نمی گردد
گلی کز دور من از رخنه دیوار می چینم
سحر گل می کند چون آفتاب از جبهه ای صائب
دل شب هر گلی کز عالم انوار می چینم
که دارد حسن عالمگیر دلدار مرا صائب؟
به هر جانب که رو آرم گل از دیدار می چینم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.