۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۵۶

در غَمِ یار، یار بایَستی
یا غَمَم را کِنار بایَستی

زانچه کردم، کُنون پَشیمانَم
دلِ امسال پار بایَستی

دلِ من شیرِ بیشه را مانَد
شیر در مَرغْزار بایَستی

تا بِدانستی‌یی زِ دشمن و دوست
زندگانی دو بار بایَستی

دشمنِ عیب جویْ بسیار است
دوستی غَم گُسار بایَستی

ماهیِ جانِ ما که پیچان است
بر لبِ جویبار بایَستی

چون رضایِ دلِ تو در غَمِ ماست
یک چه باشد؟ هزار بایَستی

یارِ لاحَوْل گوی را چه کُنم؟
یارِ شیرین عِذار بایَستی

خوکِ دنیاست صیدِ این خامان
آهویِ جانْ شکار بایَستی

هَمرَهِ‌ بی‌وَفا‌‌‌ هَمی‌لَنْگَد
هَمرَهِ راهْوار بایَستی

صد هزاران سُخَن نَهان دارم
گوش را گوشْوار بایَستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.