۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۶۲

برگ عیش خود از آن تازه چمن می خواهم
یک گل بوسه از آن کنج دهن می خواهم

طفل گستاخم و کامم به شکر خو کرده است
بوسه می خواهم و از کنج دهن می خواهم!

خون من لاله و گل نیست که پامال شود
خونبهای خود از آن عهد شکن می خواهم

کربلا گشت زمین یمن از پرتو او
از عقیق لب او خون یمن می خواهم

نیستم از سخن ساده چو طوطی محفوظ
پیچ و تابی به سر زلف سخن می خواهم

روز و شب در طلب سینه صافم صائب
طوطیم، آینه ای بهر سخن می خواهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.