هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر حالتی از عشق و جنون است که شاعر در دام عشق و زیبایی معشوق گرفتار شده و از این وضعیت رنج می‌برد. او از بی‌قیدی و سست‌عنصری خود شکایت دارد و احساس می‌کند که در چاه مکر و فریب افتاده است. شعر با تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، حالات روحی شاعر را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۶۶۹

از غم زلف تو در دام بلا افتادیم
چه هوا در سر ما بود و کجا افتادیم

بوی پیراهن مصریم که از بی قیدی
در گریبان گل و جیب صبا افتادیم

پوست بر پیکر ارباب جنون زندان است
سستی ماست که در بند قبا افتادیم

همچنان منتظر سرزنش خار و خسیم
گر چه چون آبله در هر ته پا افتادیم

خضر توفیق بود تشنه تنها گردان
بی سبب در عقب راهنما افتادیم

تکیه بر عقل مکن پیش زنخدان بتان
که درین چاه مکرر به عصا افتادیم

موجه سبزه زنگار گذشت از سر ما
تا از آن آینه رخسار جدا افتادیم

صائب افسانه زلفش به جنون انجامید
در کجا بود حکایت، به کجا افتادیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.