۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۸۶

عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم
نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم

دست کوتاه کنیم از کمر رشته جان
عهد و پیوند به آن موی کمر تازه کنیم

از سر جان و دل آغوش گشا برخیزیم
بیعت هاله خود را به قمر تازه کنیم

تیشه در دست به جولانگه شیرین تازیم
نام فرهاد به هر کوه و کمر تازه کنیم

بر غبار دل ما صحبت دریا افزود
دست و رویی مگر از آب گهر تازه کنیم

هیچ کس نیست که بر داغ هنر ناخن نیست
چه ضرورست که ما داغ هنر تازه کنیم

منت باده به صد رنگ برآورد مرا
چهره خویش به خوناب جگر تازه کنیم

آن سبکسیر حبابیم درین بحر محیط
که به هر چشم زدن رخت دگر تازه کنیم

این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت
سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.