هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ضعف و ناتوانی خود در انجام کارها سخن می‌گوید و از تأثیر افکار و احساسات بر عملکردش می‌نویسد. او از رعشه در دستانش، تهی شدن لبش از شراب، و ناتوانی در حل مشکلات جهانی می‌گوید. همچنین، به تأثیر افکار معشوق بر خود اشاره کرده و در پایان، از احساس ناتوانی و ضعف در برابر سختی‌ها سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات پیچیده شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۷۰۳

ادب گذشته بر روی یکدیگر دستم
وگرنه همچو صدف نیست بی گهر دستم

تهی شود به لبم نارسیده رطل گران
ز بس که ریشه دوانده است رعشه در دستم

جدا چودست سبو از سرم نمی گردد
ز بس به فکر تو مانده است زیر سردستم

گره زکار دو عالم گشودن آسان است
نمیرود پی این کار مختصر دستم

کنون که شمع برون آمده است از فانوس
زبال و پر کف خاکستری است در دستم

ز آب گوهر من روی عالمی تازه است
چو خاک اگر چه تهی مانده از گهر دستم

به فکر مور میانی فتاده ام صائب
عجب رگی ز سخن آمده است در دستم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.