هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از احساسات عمیق خود نسبت به بهار، عشق و طبیعت سخن میگوید. او از شنیدن صدای دوست از باد بهار، بوی یار از گلها، و هزاران نکته ناگفته از غنچهها میگوید. همچنین، از دردها و رنجهای عشق، مانند آتش درون و شکایتهای مردم در روزگار کنونی، یاد میکند. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، احساسات خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی دارند.
غزل شمارهٔ ۵۷۶۳
پیام دوست ز باد بهار می شنوم
ز چاک سینه گل بوی یار می شنوم
جنون من چه عجب گر یکی هزار شود؟
که وصف گل ز زبان هزار می شنوم
هزار نکته سربسته بی میانجی حرف
ز غنچه دهن تنگ یار می شنوم
ازان ز سیر چمن می برم ز خود پیوند
که ذکر اره ز هر شاخسار می شنوم
چه آتش است که در مغز خاک افتاده است؟
که العطش ز لب جویبار می شنوم
مرا چو تیشه فرهاد می خراشد دل
صدای کبک اگر از کوهسار می شنوم
شکایتی است که مردم زیکدگر دارند
حکایتی که درین روزگار می شنوم
گذشت از دل گرم که خط مشکینت؟
که بوی سوختگی زان غبار می شنوم
مباد نقش کسی بدنشین شود یارب
میان بحرم و طعن کنار می شنوم
به گوش، پنبه سیماب می نهم صائب
زهر که حرف دل بیقرار می شنوم
ز چاک سینه گل بوی یار می شنوم
جنون من چه عجب گر یکی هزار شود؟
که وصف گل ز زبان هزار می شنوم
هزار نکته سربسته بی میانجی حرف
ز غنچه دهن تنگ یار می شنوم
ازان ز سیر چمن می برم ز خود پیوند
که ذکر اره ز هر شاخسار می شنوم
چه آتش است که در مغز خاک افتاده است؟
که العطش ز لب جویبار می شنوم
مرا چو تیشه فرهاد می خراشد دل
صدای کبک اگر از کوهسار می شنوم
شکایتی است که مردم زیکدگر دارند
حکایتی که درین روزگار می شنوم
گذشت از دل گرم که خط مشکینت؟
که بوی سوختگی زان غبار می شنوم
مباد نقش کسی بدنشین شود یارب
میان بحرم و طعن کنار می شنوم
به گوش، پنبه سیماب می نهم صائب
زهر که حرف دل بیقرار می شنوم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.