هوش مصنوعی: شاعر در این متن از جدایی از دنیای مادی و رسیدن به مقام رضا و آرامش درونی سخن می‌گوید. او از وفاداری مانند شبنم و بی‌وفایی مانند گل یاد می‌کند و از عشق و دیوانگی در راه معشوق می‌گوید. در نهایت، شاعر به پایان زندگی خود اشاره می‌کند و اینکه چگونه با سخن و شعر آشنا شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اشارات به عشق و دیوانگی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۵۷۹۷

از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم
از دست روزگار برون چون دعا شدم

آورد روی عشرت روی زمین به من
تا قانع از جهان به مقام رضا شدم

چون آب تیغ بود وفادار، شبنمم
آویختم به دامن گل بیوفا شدم

دست نسیم و پای صبا در نگار بود
در گلشنی که من به هوای تو وا شدم

بر کوه و دشت جلوه من جای تنگ داشت
چون سیل در محیط تو بی دست و پا شدم

داغ است نوبهار ز فیض جنون من
دیوانه شد به هر که دو روز آشنا شدم

در طبع بردبار هدف سرکشی نبود
چون تیر من زکجروی خود خطا شدم

صائب به زیر تیغ سرآمد حیات من
زان دم که چون قلم به سخن آشنا شدم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.