۲۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۲۲

آغاز خط مفارقت از یار می کنم
در نوبهار پشت به گلزار می کنم

حرفی که از لب تو شنیدم چو طوطیان
روزی هزار مرتبه تکرار می کنم

بر دست کار رفته نباشد گرفت و گیر
چون بهله دست در کمر یار می کنم

هرگز به عاشقان نکند چشم نیمخواب
نازی که من به دولت بیدار می کنم

دندان مار را به نمد می توان کشید
چون گل ملایمت به خس و خار می کنم

هر نقش بد که رو دهد، از پاک گوهری
بر خویشتن چو آینه هموار می کنم

آورده ام ز هر دو جهان روی خود به دل
در نقطه سیر گردش پرگار می کنم

سنگین کند زگوش گران بار درد من
صائب به هر که درد خود اظهار می کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.