هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی و ناامیدی خود می‌گوید و بیان می‌کند که کسی را برای گفتگو ندارد. او از سیاهی دل و نبود روشنایی در زندگی شکایت دارد و احساس می‌کند که حتی با طبیعت نیز نمی‌تواند ارتباط برقرار کند. شاعر از دردهای درونی و شکست‌های خود سخن می‌گوید و احساس می‌کند که هیچ‌کس او را درک نمی‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات غمگین و ناامیدی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۸۲۱

چون شمع چند من به زبان گفتگو کنم؟
روشندلی کجاست به جان گفتگو کنم؟

تلقین خون مرده دلم را سیاه کرد
تا چند با سیاه دلان گفتگو کنم؟

روشندلی نمانده درین باغ و بوستان
با خود مگر چو آب روان گفتگو کنم

خیزد ز شیشه خانه دل بانگ الامان
هر جا من شکسته زبان گفتگو کنم

لوح سیاه کرده پذیرای نقش نیست
چون خامه من به ساده دلان گفتگو کنم

با تیغ او که از رگ جانهاست جوهرش
چون من برای خرده جان گفتگو کنم؟

صائب ز پیچ و تاب گره می شود سخن
گاهی کز آن دهان و میان گفتگو کنم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.