۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۷۷

با هر که شکوه از دل افگار می بریم
مجروح را به سیر نمکزار می بریم

منت بود بر آینه صاف ما گران
از بخت سبز زحمت زنگار می بریم

پوشیدن نظر ز جهان، باز کردن است
از خواب، فیض دولت بیدار می بریم

لفظ از ظهور معنی روشن حجاب نیست
ما فیض صبحدم ز شب تار می بریم

در مه ز نور مهر توان فیض بیش برد
ما از نقاب لذت دیوار می بریم

مرغ چمن ز چاک گریبان گل نیافت
فیضی که ما ز رخنه دیوار می بریم

از گوشه ای که نیست در او ره خیال را
ما فیض گوشه دهن یار می بریم

در دست ما ز مال جهان نیست خرده ای
دایم خبر به خانه ز بازار می بریم

تا دست خود ز باده گلرنگ شسته ایم
صائب خجالت از رخ گلزار می بریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.